درست است ؟! بیست سال گذشت ؟! در قهقرایِ فراموشی ؟! بیست بهار و خزان . تابستان و زمستان . بیست 365 روز و خورده ای _ شاید کمی کمتر ، شاید کمی بیشتر _ بیست سال زندگی . نفس کشیدنِ بی وقفه . بیست سال : سلام . خوبی ؟! راستی 18 شهریور هم کم کم دارد نزدیک می شود . نه ؟! بیست سال ذوق کردن . خوشبختی . بویِ کاپوچینو با طعم پاییز . دمدمه هایِ صبح . بیست سال فهمیدنِ اینکه چه آدم هایِ خوبی کنارت هستند . چه خانواده یِ ماهی . چه روزهایی که هِی می روند و می آیند و تازه یادت می آیند چه بود . بیست سال خواندن . دیدن . شنیدن . تجربه . بیست سال بودن . بانوِیِ ماه بودن .
عجب زمانه یِ قشنگی است . روزی دارد در آن . که تلفن َ ت را که چک می کنی یادت می افتد چقدر بعضی رفاقت ها زیباست . چقدر شیراز زیباست . چقدر لبِ کارون زیباست . چقدر خوبند دوستانت .
چقدر مانده است ؟! چند سالِ دیگر ؟!
ـبخشی از متنِ چند دقیقه تا بیست و یک سالگی
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت